سال ها رفت و ز یادم نرود دوست هنوز
تا چه کردم که مرا دشمن جان،اوست هنوز
زیر بار غمت ار پشت من خسته شکست
به خم زلف تو دل از تو وفا جوست هنوز
به هوای سر گیسوی بلندت بگذشت
عمر کوتاه و به آزار منت خوست هنوز
گردش چشم به مستی ز من ای دوست متاب
که مرا قبله ی جان آن خم ابروست هنوز
بلبل طبع من ای نوگل خندان امید
یه هوای گل روی تو سخنگوست هنوز
سر آزادی ام از دام غم عشق تو نیست
که دلم بسته ی آن حلقه ی گیسوت هنوز
با نگاهی دل و دین برد ز مشفق زان رو
دیده ام فتنه ی آن نرگس جادوست هنوز